شانزده سال است که تعمیرات چرخ خیاطی را انجام میدهد و کسب روزی حلال، مهمترین اولویت زندگیاش شده؛ برای همین است که بیش از آنچه که باید، از هنرش در کار خرج میکند. یقین دارد به اینکه خداوند جایی دیگر برایش پر میکند و او را وانمیگذارد؛ همانگونه که تا به امروز وانگذاشته است.
حسن نصرالهی متولد۱۳۵۰ است. منزل پدریاش شهرک شهید رجایی بوده و خودش بزرگشده همانجاست. در همین شهرک در پایگاه بسیج مسجد قمربنیهاشم (ع)، معاون فرهنگی پایگاه بوده که بعد میشود فرمانده پایگاه و نیز مسئول هیئت امنای مسجد؛ این موضوع برمیگردد به سالهای ۷۹ تا ۸۳.
بعد از آن بوده که به قاسمآباد و محله شاهد نقل مکان میکند. حالا ۹سالی میشود که ساکن منطقه ماست و خیلی از اهالی محله شاهد و حتی دیگر محلات ما او را بهعنوان تعمیرکار منصف چرخ خیاطی میشناسند.
بعد از گرفتن دیپلم بوده که به تهران میرود و آنجا کنار دست یکی از آشنایان کار میکند تا بعد از دو سال، خودش بشود استاد تعمیرِ چرخ خیاطی؛ البته سابقه آشنایی حسن آقا با این حرفه به خیلی پیشتر برمیگردد. خودش میگوید: «از دوران راهنمایی به تعمیرات علاقه داشتم، چرخ خیاطی مادرم را باز کرده و به آن ور میرفتم. یکی دیگر از علایقم نیز نگهداری گلوگیاه بود.»
به کسی که چرخ را میآورد، میگویم رانندهاش را هم بیاور تا به او آموزش بدهم
حالا روال کارش این است که وقتی چرخی را برای تعمیر پیشش میآورند، به صاحبش آموزشهای اولیه را نیز میدهد؛ «به کسی که چرخ را میآورد، میگویم رانندهاش را هم بیاور تا به او آموزش بدهم. به چرخکار توضیح میدهم که اگر چرخ، نخ پاره کرد، قفل کرد یا مواردی از این دست اتفاق افتاد چهکار باید بکند.»
معتقد است این کار باعث میشود پولش حلال شود و خداوند هم تاکنون کمکش کرده، بهطوریکه در حال حاضر از وضع مالیاش راضی است؛ «اجرتم مشخص است و همیشه به مشتری میگویم که چقدر هزینه خرید لوازم شده و چقدر اجرت برداشتهام.
لوازم تعویضی را هم به مشتری پسمیدهم و در حد مقدور سعی میکنم لوازم خود مشتری را تعمیرکنم. این کار شاید زمان بیشتری از من بگیرد؛ اما وجهه کاری و رضایت مشتری برای من مهمتر است.»
از سال۸۳ که به قاسمآباد آمده، افتخار این را داشته که به مدت دو سال بهعنوان خادم در مسجد علیبنابیطالب (ع) فعالیت کند، یعنی از زمانی که اسکلت مسجد درحال ساخت بوده تا بعد از اینکه کاملا احداث شده است.
میگوید: «آن زمان هنوز مغازه نداشتم، به صورت سیار کار میکردم و کارت ویزیتم را بین خانهها توزیع میکردم. به مرور، کارم زبانی بین مردم چرخید و توانستم مغازه کوچکی را اجاره کنم که به لطف خدا رونق گرفت.»
نصرالهی، مشتری تلفنی هم دارد؛ البته از این مشتریها پولی نمیگیرد. آنها کسانی هستند که گاهی بعد از گذشت یکسال از تعمیر چرخ خیاطیشان، تماس گرفته و برای مشکلی که پیش آمده مشاوره میگیرند. این افراد گاهی هم ناشناس هستند و از طریق اطرافیان، تلفن او را پیدا کردهاند که اینکار باعث میشود بعدها مشتری او شوند.
سعی میکند همیشه با مشتری خوشبرخورد باشد، حتی مواقعی که آنها بهاصطلاح با توپ پر به سراغش میآیند. خودش میگوید: «گاهی مشتری دچار قضاوتهای نادرست میشود؛ مثلا طبیعی است که وقتی پارچه، ضخیم باشد سوزن میشکند؛ اما مشتری گلایهمند اینجا میآید که چرخم خراب است و خوب تعمیر نشده.
ایراد کارش را به او میگویم و چرخش را راهمیاندازم، بعد رو به او میگویم در کارش رعایت لازم را بکند و اگر اینبار خراب شد شام درست کند، من را دعوت کند بروم خانهاش تا کارش را درست کنم. در این مواقع همان مشتری گلایهمند، لبخند میزند و از مغازه میرود.»
در حین گفتگوی ما مشتریها میآیند و میروند. او جلوی پایشان بلند میشود، با ملاحظه با آنها حرف میزند، راهنمایی میکند و کارشان را راه میاندازد. یکی از مشتریها مرد مسنی است که با خانمش آمده، حسنآقا میرود و بلافاصله چرخ خیاطی را از داخل ماشین او میآورد.
میگوید: «وظیفهام است که بروم کمک. با خودم تعهد کردهام هر کس از خودم بزرگتر باشد سر آوردن و بردن چرخ کمکش کنم.»
دو پسر و یک دختر دارد. با وجود اینکه پسر بزرگش در رشته فیلمبرداری تحصیل میکند، تعمیر چرخ را به او هم آموخته؛ در واقع خوابی که چند سال پیش دیده، باعث این تصمیم شده است؛ «شبی خواب دیدم مردهام. در خواب، نگران چرخ خیاطیهایی بودم که مدتهاست داخل مغازه هستند و صاحبانشان برای تحویل آنها نیامدهاند.
به خودم میگفتم خانوادهام از صاحبان این چرخها اطلاعی ندارند، چهکار باید بکنم؟ حقالناس را چه کنم؟ بعد از آن پسرم را آوردم و تعمیرات را یادش دادم. تمام چرخها را هم شماره زدم و داخل دفتری نوشتم. آنموقع پسرم کلاس سوم راهنمایی بود و الان کلاس سوم دبیرستان است.»
از همسرش راضی است و او را عامل اصلی موفقیتهایش میداند. او از یک خاطره تلخ یاد میکند: «سال۸۰ تولیدی پوشاک داشتم و ورشکست شدم. در وضعیت مالی بدی به سرمیبردیم و با سیلی صورتمان را سرخ نگه میداشتیم. آن زمان خانمم خیلی صبوری و آبروداری کرد.»
به گفته خودش، تمام وسایل کارش بیشتر از ۱۵۰هزار تومان قیمت ندارد و در یک کیف جا میشود، اما میتواند با استفاده از آنها به اندازه حقوق یک کارمند، درآمد کسب کند، برای همین است که میگوید: «پیشنهاد من به جوانها این است که علاوه بر درس، کار فنی هم یاد بگیرند.
جامعه همیشه به کار فنی نیاز دارد. دیگر اینکه نماز را اول وقت به جا بیاورند؛ چراکه در رزق و روزی تاثیر زیادی دارد.»
به عقیده حسن آقا اگر کسی در بزرگسالی کار فنی بلد نباشد، والدینش مقصر هستند. مادر خودش را به یاد میآورد که از بچگی به او میگفته تابستانها حق نداری خانه باشی و او هم یک سال، شاگرد نجار بوده، سال بعد در تعمیرگاه ژیان کارکرده، چند ماه لحافدوزی رفته و.... به نظرش آدم باید بلد باشد گره کار خود را باز کند.
توصیه نصرالهی به مادرها و پدرها این است که برای عاقبت به خیری بچهها، آنها را از دوران کودکی با خود به مسجد ببرند. پسرکوچک خودش همیشه به واسطه مادرش داخل مسجد بوده و الان علاوه بر اینکه در رشته کونگفو صاحب مقام است، قاری قرآن هم هست.
هر دو پسرش جزو نیروهای فعال مسجد هستند و خود نصرالهی نیز از کودکی به قرائت قرآن علاقه داشته است و در اوقات بیکاریاش در مغازه توانسته جزء سیام قرآن را حفظ کند.
مخالف این است که مرد، تمام وقتش را صرف کارکردن کند. میگوید: «باید بعضی روزها را در کنار خانواده بود و همراه آنان صلهرحم بهجا آورد. خودم روزهای جمعه و روزهای عید و عزا را تعطیل میکنم و کنار خانوادهام هستم. یقین دارم که خداوند جبران میکند و جایش را برایم پر. رزق و روزی به کار زیاد نیست.»
* این گزارش چهارشنبه، ۷ خرداد ۹۳ در شماره ۱۰۳ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.